آزمايشگاه
عسلم
صبح روز شنبه 92/11/19 همراه باباجون ازخونه امديم بيرون و من تنهارفتم آزمايشگاه نزديك مغازه بابارضا رفتيم ساعت 8:40 بود خانم دكتره گفته مطمئن باش جواب مثبته منم كه دلم ضعف ميره هركي درمورد تو باهام حرف ميزنه تاآزمايش دادم اومدم پيش بابارضا ساعت 9:20 خانم دكتر زنگ زد وگفت مباركه مامان شديييييييييييييييييييي
واي خدا ماماني نميدوني چه حال بودم قيافه من و بابايي اينطوري بود
انقدر خوشحال بوديم كه يهو دوتا جوان ساز زن اومدن مغازه بابارضا پول داد واهنگ اذري زدن خيلي خوشحال بوديم يه 10 دقيقه آهنگ زدن خيلي خوب بود بعد عمه ها-عزيز-بابابزرگ زنگ زدن تبريك گفتن بابارضا رفت برامون گل خريد هي ميگفت چيزي دلت ميخواد منم هم ميخنديدم ميگفتم عجله نكن وديگه رسما شروع زندگي سه نفره ما آغاز شد خداروشكر اينم عكس تقريبي توست عزيزم تو
هفته هاي دوم